***اولین سفر بهارم ( شمال)
سلام به روی دختر ماهم:
عزیزدلم داریم آماده ی اولین سفرت در تاریخ 1393/5/15 (ده ماه و پنج روزگی) میشیم ؛اولش اصلا قرار نبود بریم چون اولین تابستونیه که میگذرونی میترسیدم از گرمای شمال مریض بشی و نتونی مقاومت کنی و هرچی عمو و عمه و اعظم خاله(دختر خاله ی بابایی) اصرار میکردند زیربار نمیرفتم تا اینکه ساعت 4 بعدازظهر چهارشنبه در برار خواهش تلفنی اعظم خاله کم آوردم و قبول کردم تا مزاحمشون بشیم ،تا حاضر بشیم ساعت 8 شب شد و 8/5 حرکت کردیم با توکل به خدا؛یه کم که حرکت کردیم خوابیدی و بی دردسر ساعت 2/5 شب به ویلای اعظم خاله( درنور) رسیدیم،وای که چقدر دور همی خوش گذشت خانواده های(عمه طاهره-عمو قدرت-عمه منصوره-کاظم پسر عمه-مهدی پسرعمو) و تو بغل همه کلی دلبری کردی و مامانی اذیت نشد ولی مامان اصلا تو دریا بازی نکردی همینکه میزاشدیمت تو آب گریه میکردی و میترسیدی فکر کنم با حمام اشتباه گرفته بودی ،دخترم بمیرم از بوس های پشه ها،چکار کرده بودند صورت و دستو پا همش بوسی شده بود.خلاصه دوروز بعد (شنبه) ساعت 5 بعدازظهر حرکت کردیم به سمت خونه تا کندوان با ما همراهی کردی ولی بعداینکه آش کندوان رو میل کردی سوار ماشین شدن همانا و گریه کردن همان تا خود کرج گریه کردی و خیلی اذیت شدی ببخش مارو دخترم. ولی شکر خدا سلامت رسیدیم و دخترم گرمازده نشدو به پسرم و دخترم خوش گذشت.
اسب سواری امین پسر عمو با عزیزای دلم مهیار و بهار در پارک جنگلی رویان
مسیر برگشت
کندوان