بهاربهار، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

بهار عمرم

24 ماهگی

1394/7/1 10:50
نویسنده : مامانی بهار
479 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزدلم سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام

23 ماهگیت مباررررررررررررررررررررررررررررررررررک

دیگه یواش یواش بوی تولدتجشن میاد از یک طرف چقدر دلم میخواست بزرگ بشی از یه طرف دیگه به زمان های قبل زمانی که میخواستی تازه بشینی ،چهار دست و پا رفتنت و شیطنتت ،تاتی بردن بابایی و ذوق کردنت ،راه رفتن خوشگلت،و ازهمه مهمتر زبان وا کردنت شیرینت که با هر حرف و کلمه ای انگار دنیا رو بهمون میدادند خیلی دلم تنگ میشه و اصلا یه موقع انگار هیچی یادم نمیاد ،تازه وقتی فیلمهات رو میبینم میگم وای اینموقع باید قورتت میدادم، هیچکدوم این لحظات شیرین رو با یه دنیا عوض نمیکنم مامان مرسی که کنارمی خیلی خوشبختم .بغل

وقتی که بوسم میکنی و میگی مامان نازی ....چه کیفی داره بخدا......خدایا هزاران بار ممنونم ....هزاران بار شکرت بخاطر وجود دو نعمت گرانقدرت ...خدایا عاشقتم ...خدایا همه ی مامان هایی که چشم انتظار همچین روزهایی هستند دامانشون رو سبز کن با تولد بهترین رحمتت...الهی آمینبوس

جملات بامزه ی دخترم:

-مامان مسماخ بزنم؟(با کسره ی میم -مسواک)

-مامانی خوممزه است.(دو تا میم با فتحه -خوشمزه)

-بابایی اینو نتونم؟(نکنم)

همینکه صدای تلفن بیاد و برداری:-الو سلام خوبی....تلفن

-شعر تاب تاب عباسی.......

-همینکه ببینی من یا بابا قرص میخوریم میگی :مییض شدی(مریض)

-میخوای لباس عوض کنی میگی: لباس بوپوشم خوشگل بشم

-میخوای گیر بزنی میگی:مامان خوشگل بشم؟

-اللهم محمد آل محمد(مثلا صلوات)

هرچی میگم دخترم صل علی بگو میگی:اه مامان نکن

بعد دوباره همونطوری میفرستی.خنده

مامانی آک بزن(لاک).


-همش میای بغلم میکنی و کلی ابراز محبت میکنی با بوس کردنت.

-چند روز پیش داشتم نوشابه میخوردم گفتم :آخ ..گفتی :چی شد مامانی مییض شدی درد میکنه؟...گفتم:هیچی مامان شکمم درد گرفت....

تا اینکه دیشب یکدفعه دیدی من نوشابه میخورم گفتی :مامان نخور این بده 

همینجوری مونده بودم که چطوری از اون روز یادت مونده و دلت میسوزه که میخورم.

-دخترم خیلی غذاخوردنت بهتر شده وخداروشکر دیگه مشکل یبوستت هم حل شده و از اون اضطراب خبری نیست.

-الان هم بیشتر مواقع وقتی تو پوشاکت جیش میکنی خودت میگی :مامان جیش دارم 

منم میگم :عیب نداره مامان جیش کن مای بی بی داری.چشمک

هنوز نمیخوام از جیش بگیرمت بزارم دو ماه دیگه تا خودم بین ترم تعطیل شدم پوشک گیری رو شروع کنم ان شاالله.


بهار با دایی هادی جون

قربون خوشگل روسری سرکردنت ،عزیزم خیلی روسری دوست داری دایم میگی مامان چادر بخر ..

اینم نماز خوندن بهارم خونه ی عمو:الهی فدات شم

بهارمن در حال جمع و جور کردن اتاق داداشی :همه چیز رو یک جا روی هم گذاشته بودی 

و اما از این طرف برسیم به آشپزی دخترم

و اما نوبتی هم باشه نوبت مطالعات بهارمه:عاشقتم

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان و بابایی دخمل بلا
18 مهر 94 19:59
خیلی نازی عزیز دلم ... چشم بد ازت دور باشه گلم ...
مامانی بهار
پاسخ
شما بزرگوارید متشکرم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار عمرم می باشد