تولد 2 سالگی

تولد تولد تولدت مبارک    مبارک مبارک تولدت مبارک      بیا شمعها رو فوت کن    تا صد سال زنده باشی

قربونت بشم تولد دو سالگیت مبارررررررررررررررررررررررررررررررک

دخترم ،عزیزمن، بهارمن       دخترم دوساله که تو اومدی    

که منو به خنده مهمونم کنی

که غمو از دل من برونی و     مرهمم باشی و درمونم کنی

تو بهار عمرمی عزیز من     واسه پاییز دلم تو چاره ای

شب و روزش دیگه فرقی نداره   تو تموم لحظه هام ستاره ای

دخترم الهی صدساله بشی     منم و خدا و این یه خواهشم      

که تو باشی پیش چشمام به ابد     

دخترم، عزیز من، بهارمن

مامانی تولدت خیلی کوچیک و خودمونی برگزار شد فقط خانواده ی دایی مهدی و هادی دایی با بابزرگ و حاجی مامان به صرف شام دعوت بودند و از خانواده ی بابایی کسی رو نگفتیم راستش رو بخوای نمیخواستیم بهشون زحمت بدیم و پارسال به اندازه کافی مارو شرمنده کرده بودند .

خلاصه روز 94/7/11 من تا ساعت 5 بعدازظهر دانشگاه بودم و وقتی برگشتم بایستی کارهارو میکردم و غذا می پختم برای همین خرید کیک رو به بابایی سپردم اما چشمت روز بد نبینه ،به بابا گفتم چون لباس بهارم بنفش یاسیه پس کیک رو هم تو این رنگ بگیر،همینکه بابا کیک رو آورد نه بنفش بود نه حتی یه رنگ خوب و خوشگل از نظر من افتضاح بود به قدری اعصابم بهم ریخت گفتم دیگه آخرین بار باشه که خرید کیک رو به بابا بسپرم جالبه که بابا برای دفاع میگفت باور کن اونجا بنفش بود.... خلاصه که اون شب گذشت ولی خدارو شکر حسابی به شما و همه خوش گذشت و مهمونی خیلی خوب برگزار شد .دخترم عاشقتم 

قربون دوتاتون بشم ...   عشقهای من بهار و مهیار