بهاربهار، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

بهار عمرم

23 ماهگی

1394/5/16 17:34
نویسنده : مامانی بهار
714 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگلم

22 ماهگیت مبارررررررررررررررررررررررررررررررررررررک

94/5/15: یکسال و 10 ماه وچهار روزگی (پروژه ناموفق بای بای پوشک)اولین روزی که دخترم رو پوشک نکردم,علتش این بود که نمیدونم به خاطر حساسیت بود گرمای زیاد بود که چند روزی بود دستهات رو میکردی تو پوشاکت و خودتو میخاروندی و خیلی کلافه میشدی این باعث شد تا تصمیم جدی بگیرم برای جیش گرفتن ،خیلی ها میگن زوده چون باید بعد دوسالگی باشه یک عده میگن نه باید بگیری بهار باهوشه و همه چیز رو میدونه خلاصه تمامی شرایط دست به دست هم داد تا مامانی این پروژه سخت رو شروع کنه ببینم دخترم چند روزه برنده میشه.ان شااللهتشویق

وااااای چه مرحله ی سختی ،اولین دستشویی بزرگ که بخاطره سرماخوردگیت آبکی بود روی سنگ آشپزخانه ریخت و امروز با بابایی آبکشیدیم همین روز اول و 15 مرداد ماه بود.بابایی برات همین روز لگن دستشویی خرید فقط برای بازی کردن روش میشینی نه جیش کردن و بدون استفاده گذاشتمش کنار دستشویی:دکورخنده

حالا هر 15 دقیقه میبرمت دستشویی تا جیش کنی شما هم که جیش نمیکنی بلند میشی میگی جیش کردم فعلا خودت نمیگی من تند تند میبرمت .متنظر

خوشگلم روز اول و دوم خوب پیش رفتی تا جایی که روز دوم گفتی جیش بردمت دستشویی و با کمال تعجب دیدم پی پی کردی و منم خوشحال که مشکلی نیست ...اما چه کنم که خودم کردم بهت گفتم مامانی آفرین ببین جیش کردی ...همینکه نگاه کردی سریع داد زدی و بلند شدی و دیگه چی بگم جیش بند شدی  از ترس جیشت رو نگه میداشتی هم پی پی رو.... وقتی احساس جیش داشتی شروع میکردی به گریه و دستهاتو میذاشتی میگفتی نه نه ...خلاصه که کارم گریه شد و پشیمون که این چه کاری بود کردم....با اینکه تصمیم گرفته بودم پوشکت کنم تا همه چیز یادت بره و دیگه پوشک داری اما به خاطر ترس دچار یبوست شدی و حالا که چند روزی هم گذشته فقط از  جیش کردن نمی ترسی اما تو پی پی هنوز ترس داری و این پروژه بای بای پوشک رو موکول کردم به چند ماه بعد.خطا

94/5/26:دختر گلم عجیب علاقه به لباس جدید داری حتی وقتی من لباس نو میپوشم میای دست میکشی میگی قشنگه قشنگه ...من بوپوشم....بعد به لباس خودت دست میکشی و میگی لیباسم قشنگه....راضی

همه ی شعرها رو باید مامانی بخونه شما آخرش رو میخونی ،اما اولین شعر کوتاه که بلدی خودت کامل بخونی اینه :تاب تاب عباسی/ خدا منو نندازی /اگه منو بندازی / اااااا ....دیگه معلوم نمیشه چی میگیخنده

عزیزدلم دوروز پیش برای باردوم دور موهات رو کوتاه کردم چون موهات کم پشت شده ترجیح دادم  سه سانت دوباره کوتاه کنم ان شاالله که بهتر میشه.

خوشگلم راستی ببخشید که یادم رفت :خدارو هزار مرتبه شکر که بهم دختر داد

روزت مباررررررررررررررررررررررررررک نور چشمم

94/6/10:عزیزم الان چند وقتیه دچار یبوست شدی بخاطر همون ترس از گرفتن پوشک ،خلاصه که تو این مدت تو بد وضعیتی بودیم هم شما بخاطر دردهات هم ما واسه ی دردت ،یک شب اونقدر تب داشتی کعه من و بابا گریه میکردیم و برات نذر کردیم تب علتش همین یبوست بود هروقت هم پی پی داری باید بغل من باشی با گریه میگی مامان بغل کن تا مسئله رد بشه .غمناک

دکتر هم که بردیم برات آزمایش کامل نوشت خداروشکر هیچ مشکلی نبود و آزمایشت سالم بود حتی من از تیروئید نگران بودم که هزاران مرتبه شکر سالم بودی.

دکتر برات ملین پیدرولاکس نوشته که روزی یکبار ناشتا میخوری ولی زیاد تاثیری نداره ،دو روزه بهت خاکشیر میدم که دیشب پی پی کردی ولی همش از پی پی ترس داری و این نگرانم میکنه به امید اینکه همه ی ترس یادت بره ان شاالله نازنینم 

منو ببخش که تو جیش گرفتن عجله کردمخطا

دخترم عاشقتم

عزیزم دیگه راحت صحبت میکنی ......،مامانی خیلی مهربونی خیلی .....عاشق لباس عوض کردن شدی....

قشنگ من از 94/6/8 :بای بای شیرخشک

شما دیگه شیرخشک نمیخوری و فقط شیرپاستوریزه دامداران روزی دوبار صبح و شب موقع خواب،البته از قبل شیر رو به شیرخشک اضافه کرده بودم تا به طعمش عادت کنی ولی از هشتم این ماه به طور کل شیرخشک رو قطع کردم. نوش جونت نازنینم

اولین باری که موهاتو مدل خرگوشی بستم ولی داداشی دوست ندارهزیبا

بهارم با دوستهای فامیل مامانی(از سمت راست بهار نیروانا سلاله زهرا)خونه ی آمنه جونی

23 ماهگیت مبارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررک گلم

دخترم عاشق این کش های مو هستی :

پسندها (3)

نظرات (6)

همراه رایانه
10 شهریور 94 13:10
همراه رایانه همراه رایانه یک مرکز پاسخگویی تلفنی (شبانه روزی) به مشکلات رایانه ای و موبایل می باشد. تماس از سراسر کشور با تلفن ثابت : 9099070345 اطلاعات بیشتر: http://www.poshtyban.ir
مامان هانیه
10 شهریور 94 13:32
23 ماهگیت مبارک عزیزدلم ماشالا هرچی بزرگتر میشی ملوس تر وخوشگل تر میشی
مامانی بهار
پاسخ
ممنون از این همه محبتتون دوستون داریم
مامان ریحانه
12 شهریور 94 15:34
23 ماهگیت مبارک بهار خانوم ناز وای مامانی یبوست خیلی بد ما هم هر وقت مسافرت میریم نازنین به خاطر تغییراتی که تو تغذیش ایجاد میشه دچار یبوست میشه که هم برا خودش و هم برای ما زجر آوره انشالله که مشکل بهارجون و همچنین ترسش زود رفع بشه
مامانی بهار
پاسخ
مرسی عزیزم خیلی ممنون که به فکرمایید
مامان راحله
12 شهریور 94 17:02
سلام گلم .. هزارررررر ماشالله به دخملی خوشگل .. ماهگردش مبارککککک عزیزم اصلا تو پروژه پوشک عجله نکن .. من بهار رو بعد از ماه رمضون گرفتم یعنی سه سالش گذشته بود... بهارم از پی پی میترسید ..انقدر من قربون صدقه پی پی هاش رفتم که کم کم ترسش ریخت میگفتم سلام پی پی خوشگل .. بیا برو پیش مامانت تو دستشویی .. بذار یه کم بزرگ تر بشه ازین روش استفاده کن
مامانی بهار
پاسخ
ممنون قربونت بشم از این همه مهربونی و کمک،خیلی اذیت شدیم ولی اوضاع به حالت عادی برگشته مرسی
مامان راحله
2 مهر 94 15:54
مامانی بهار
پاسخ
دوستون داریم خیلی زیاد
مامان نیلوفر
6 مهر 94 16:59
عزیزم دیگه چیزی تا دوسالگیت نمونده پیشاپیش مبارک مامانی من هم وقتی نیلوفر یک سال و ده ماهش بود یکبار امتحان کردم نتونستم از پوشک بگیرمش ولی دوباره یکی دو هفته قبل از دوسالگیش دوباره امتحان کردم و خوشبختانه موفقیت آمیز بود اولش هم نیلوفر با پی پی مشکل داشت وکلی گریه میکرد منم وقتی پی پی میکرد کلی قربون صدقش میرفتم تشویقش میکردم حالا خیلی بهتر شده ولی هنوز هم یکمی بهانه گیری میکنه انشاالله که شما هم با موفقیت بتونید این پروژه را انجام بدید
مامانی بهار
پاسخ
ممنون از راهنمایی دلسوزانتون سپاسگزارم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار عمرم می باشد