بهاربهار، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

بهار عمرم

آتلیه ی خانگی

1394/4/7 2:57
نویسنده : مامانی بهار
463 بازدید
اشتراک گذاری

94/4/5 :بیست ماه و بیست و پنج روزگی(یکسال و هشت ماهگی)

دختر نازنینم امروز یکی از خانمهای عکاس که آتلیه دارند دعوت کردم خونه مون تا از شما عکس بگیرند ؛البته زهرا ی دایی جونم اومد تا خانم عکاس ازش عکس بگیره چه وضعی شده بود خونه مون ،لباسهاتون یه طرف ..اسباب بازی یکطرف ...خلاصه حسابی شلوغ شده بود اما خدا کنه عکسهای خوبی شده باشه، چند روز طول میکشه تا برامون بفرسته.

راستی یادم رفت بگم همینکه خانم عکاس وسایلشو درمیاورد و بعدش پارچه ی سفید برای زدن به دیوار یه جیغی زدی و شروع کردی به گریه کردن و رفتی عقب،گریه میکردی میگفتی نه نه ...خلاصه که تا عادت کنی به عکس گرفتن مکافاتی داشتیم اول زهرا عکس گرفت یکم که خیالت راحت شد تازه بعدش جاهای دیگه ی خونه عکس گرفتی بعد یکم آروم شدی اونم با هزار ادای من و داداشی و علی و اعظم زن دایی.

مامانی دقیقا پارسال نه ماهگیت بود بردمت آتلیه ی سها تو تهران با اینکه کوچکتر بودی همین دردسرو داشتم گفتم خونه شاید بهتر باشه و نترسی ولی انگار دختر ترسویی دارم قربونت بشم عزیزم عاشقتم.

94/5/12: دخترم خیلی متاسفم،خیلی عکس ها بد شده نمیدونی وقتی دیدم چه حالی شدم هیچ کدوم به درد نمیخوره کاشکی حرف کسی رو گوش نمیدادم و از این خانم نمیخواستم تا تو خونه ازت عکس بگیره درسته که زیاد هزینه نکردم و فقط 50000 تومان شد ولی اعصابم بهم ریخت به خاطر اعتمادم ،اینهمه لباس عوض کردم از هیچکدوم ظاهر نکرده فقط با لباس تکراری چاپ کرده،عکس خوشگلمو برداشته گذاشته تو شرابخوریشاکی.داداشی از اول مخالف بود که تو خونه عکس بگیریم ولی گوش نکردم گفتم شاید تو خونه راحتتر باشه.غمگین

دخترم همیشه کاری که میدونی درسته انجام بده و حرف دیگران برات مهم نباشه و تا اونجا گوش بده که تجربه مفید باشه و کارساز .

چهار تا از عکس ها رو گذاشتم ولی چون با گوشیم انداختم بی کیفیت شد ببخشید نور چشمهام:

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار عمرم می باشد