بهاربهار، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

بهار عمرم

15 ماهگی

سلام نازنینم  93/9/15 دخترم این روزها خیلی حالم بده این بدحالی و سرفه هات دیوونه ام کرده هر چی هم شربت آویشن بهم میدم خبری از بهبودی نیست چیز های دیگه هم که دوستان محبت میکنند و میگن برات درست میکنم ولی لب نمیزنی و انقدر گریه میکنی که پشیمون میشم،ازساعت 2 ظهر امروز هم تا الان که ساعت 12:46 دقیقه ی شبه هنوز شیر نخوردی حتی غذا هم لب نزدی دارم از سردرد داغون میشم همین الان خوابت برد منم اومدم سراغ نوشتن تا بلکه آروم بشم،نمیدونم چکار کنم دیروز دوباره بردیمت دکتر کامل معاینه شدی اصلا اثری از عفونت تو گلو یا سینه خدارو شکر نیست فقط گفت همه لثه های دندونهای آسیات متورمه ،وزنت هم بجای اضافه شدن کم شده خیلی لاغر شدی قربونت بشم، نمیدونم ...
15 آذر 1393

تولد عشقم مهیار تو 14 ماهگی بهارم

تولدت مباررررررررررررررک پسر عزیزم *فدای دوتا گلهای زندگیم بشم،انشاالله تنتون سلامت باشه و عاقبتتون بخیر الهی آمین*  93/9/4شب قبل تولد مهیار خوشگلم رفته بودیم خونه ی عمو آرش ،اینم یه کلاه و شال و دستکش بافتنی هدیه ی زن عمو،زن عمو سعیده جونم مرسی: مباررررررررررررررررررررک مباررررررررررررررررررک تولدت مبارررررررررررررررررررررررک 93/9/5 مهیار نازنینم 16 ساله میشه بخاطر قرار گرفتن تو ماه صفر و احترام به آقامون امام حسین علیه السلام مهمونی خیلی ساکت و خودمونی برگزار شد: واااااااااااااااااااااااااااااای چه بووووووووووووووووووووووووسی تبرییییییییییییییییییییییییک هادی دا...
7 آذر 1393

14 ماهگی (راه رفتن)

بهار عزیزم تو این ماه عزیز همه چیز خیلی خوب میگذشت و یکی از بهترین روزهای مامان همین روز خونه ی عمو بود 93/8/20 (یکسال و یک ماه و نه روزگی) راه رفتن طولانی دخترم بدون وابستگی  خونه ی عمو با امین جون و اکرم زن عمو: قربون بوس کردنت عزیزم: دختر گلم خانوم شده(با کیف دستی دوران کودکی مامانی): بهار خوشگلم تو اتاق مهرنوش دخترعمو: اینم از نماز خوندن عزیزم (مامانی قبول حق ولی چرا قبله عوض شد؟) واما اولین کارکردن و کمک کردن بهار خودم به مامانی(وقتی دیدم دستمال برداشتی چکار میکنی کلی ذوق کردم) این جوراب و گل سرها کادوی فاطمه جون دختر خاله ی مامانیه دستشون درد نکنه.  ...
2 آذر 1393

13 ماهگی (واکسن و فرم سنجش توانایی در یکسالگی)

دختر خوشگلم به علت نبودن واکسن ،زدن واکسن یکسالگیت به دوروز بعد موکول شد و روز دوشنبه 93/7/14 واکسنتو زدی فقط همونجا حسابی گریه کردی ولی بعد بیرون اومدن از مرکز بهداشت همه چی یادت رفت و خداروشکر تب هم نکردی و همه چیز به خیر گذشت شکر خدا. همون روز فرم سنجش توانایی بهت دادند تا پرش کنیم :تمام گزینه ها برات حل شده بود به غیر از دو مورد:1-بدون چسبیدن از جایی بلند شدن 2- به تنهایی راه رفتن وزن:11 کیلو                               قد: 77 س                                دورسر:46 س ...
18 مهر 1393

***تبریک نی نی وبلاگ

    متولدین 365 روز سال برایه همه نی نی وبلاگ ها که یادشون میره از قسمت متولدین امروز عکس نی نی شون رو بردارن تاريخ : جمعه 11 مهر 1393 | نویسنده : مامانی محمد طاها جمعه 11 مهر 93 نظر بدهید بازدید :  14  مرتبه   محمدپارساجان آوش مهراد آیدین عزیز دل مامان وبابا بهار ارمیا ایلیا دردونه مامان وبابا لیا مدیسا رضایی سید محمد سجاد علی سان جون ...
17 مهر 1393

*** تولدت مبارک قشنگ من

بهار من *** تو که میخندی خدا سقف آسمونشو وا می کنه تا فرشته هاش بیان روی زمین تو حیاط خونمون،بساط شادی بچینن واسمون *** چشمای معصوم تو چشمای خود خداست بهمون نگاه کنی زنده میشیم،جون می گیریم *** با پاییز  که اومدی،اسمت بهار شد آخه این خود تو بودی که پای بهار و به خونه مون وا کردی *** الهی مثل بهار پر زیبایی باشی،سبز باشی،جوون باشی تو بهار عمرمی ،الهی بی خزون باشی *** واسه روز تولدت می خوام یه عالم فرشته دعوت بگیرم آخه میدونم فرشته ها چقدر دوستت دارند واست از پیش خدا یه عالمه رویای رنگی میارن &...
28 شهريور 1393
1140 11 19 ادامه مطلب

*** اولین سفر زیارتی امام رضا علیه السلام

دخترنازنینم آماده ی سفر زیارتی امام رضا علیه السلام میشیم ،چه همسفرهای مهربونی:حاجی مامان،حاج عمه ،عمه فرزانه و محدثه جون؛واااااای که چقدر خوش بگذره.انشاالله زمان حرکت:93/7/3 پنج شنبه بعدازظهر ساعت:5/30 دقیقه زمان برگشت:93/7/7 دوشنبه صبح ساعت 6/30 دقیقه اینم دختر خوشگلم تو راه آهن تهران بغل عمه فرزانه ی مامانی: اینجا بهار در کوپه ی قطار: خوشگلم روی تخت مامانی در هتل مشهد: اینم اصل کاری زیارت امام رضا به به انشاالله روزی همه... اینجا مکان زیبایی در طرقبه که منیره جون و محبوبه جون با مامان مهربونشون زحمت کشیدند و مارو بردند و خیلی خوش گذشت و بهارم یه دیزی حسابی زد تو رگ نوش جانت عزیزدلم...
27 مرداد 1393

***12 دوازده ماه گذشت...

که تویی بهار عمرم  به لبت... به گیسوانت ... به کمان ابروانت ... به فسون دیدگانت ... به قشنگی لبانت ...   به جمال آب و رنگت ... به دو گفته قشنگت ... که تو را زجان پرستم  به قطار کاروانها ... به امیر ساربانها ... به خروش آسمانها ... به نشاط باغبانها ... به صفای گلستان ها ... که تو را زجان پرستم بخدای کس ندیده ...  بقشنگی دو دیده ... به شب نور و سپیده ...  که تو را زجان پرستم ؟! بکمال روح انسان ... به حیات جسم و حیوان ... به تمام اهل کیهان ... به صدای رعد وطوفان ...به نسیم عهد و پیمان ... که تو را زجان پرستم  به خدای جسم و روحم ... به خدای آسمانها ... به تمام کهکشانها ... به ستارگان روشن ... به نگاه ...
14 مرداد 1393

***آتلیه- سواری در پارک-چهاردست وپا

دوست دارم نازنینمممممممممممممممممممممممممممممممممممم 93/5/8 آتلیه (ده ماهگی):در اولین عید فطر،آتلیه سها 93/6/9  اولین   سواری در پارک :عزیزم دیروز رفته بودیم خرید ،یه پارک کوچولویی بود بردمت با وسایل ابتدایی که داشت بازی کنی وقتی روی این چرخهای گردون نشستی همچین خوشحال و رضایت داشتی که انگار دنیا رو بهت دادند حیف دوربین همراهم نبود وقتی خواستم بلندت کنم حسابی گریه کردی ، دوست دارم مامان جون 93/6/9 دخترم بالاخره اتفاق افتاد چی؟ بله  چهار دست و پا  رفتن دخترم با تاخیر،و شروع شد فضولی های گل مامانی.آخه چقدر بگم  عاااااااشقتم خداجونم حفظت کنه. ...
31 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار عمرم می باشد